محل تبلیغات شما

در گویشِ گیلکی، کلامی داریم که کتابی ‌ست چندین و چند جلدی، کلمه‌ای که من آن را مترادفِ درد میدانم: تاسیان».

به غربتِ ناشی از دیدن جای خالیِ کسی که بودنش واجب است و لازم گویند،

 به حال درکِ جای خالیِ سفر کرده،

به دلتنگی،

به وقتی دست و دلت به هیچ کار، حتی نفس کشیدن نمی ‌رود،

به نفس بُریدگی .

 

برای تو می نویسم که گم شده ای،

"تاسیان."

آن هایی که انتظارش را نداری

و قاصدک نرفت به سمتی که فوت شد

بستنی ذغالی، به رنگ نبودنت

خالیِ ,جای ,کار، ,کشیدن ,نمی ,دلت ,جای خالیِ ,کار، حتی ,هیچ کار، ,حتی نفس ,نفس کشیدن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

من ابانی ام